اولین روز مهد کودک
سلام...سلام... بالاخره منم علی رغم میل باطنی مامانم رفتم مهد... از شش ماهگی من که مرخصی زایمان مامانم تموم شد یک ماه تا آخر اسفند باید می رفت سر کار و مادرجونم یه هفته اومد تهران از من مراقبت کرد. بعدش مامان جونم یه هفته اومد و از بیستم اسفند هم که دانشگاه نیمه تعطیل شد و به خوبی گذشت.تعطیلات نوروز همه بسیج شدند و دنبال یه پرستار مهربون واسه من بودند و مامانم خیلی نگران بود تا اینکه بر حسب اتفاق و به لطف خدا خاله نسرین مهربون که از آشناهای دور مامان جونم بود و خونه اش نردیک ما بود دو ماه بعد از عید رو از من مراقبت کرد . من سه روز هفته رو می رفتم پیش خاله نسرین.... ترم مهر امسال خاله نسرین دیگه نمی تونست از من مراقبت کنه و من ...